تنها ستاره قلبم

لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا ..............کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت (امام حسين)

 

صبح با صداهايي كه از پايين مي امد بيدار شدم انگار زياد خوابيده بودم بلند شدم دست و صورتمو شستم و به پايين رفتم
هر چي پايين تر مي رفتم صداها بيشتر مي شد نگاهي به اطراف چرخوندم كسي نبود پس صداها از كجا مي يومد
كمي كه دقت كردم ديدم اين صداها از اشپزخونه مي يومد اروم به طرف در اشپزخونه رفتم كه در كمال ناباوري ديدم
بـــــــــله در نبود نازگل خانوم اقايون تمام اشپزخونه رو براي درست كردن يه چاي بهم ريختن
-اقايون اينجا چه خبره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-اين همه سرو صدا براي چيه؟
منصور= نمي دونم نازگل خانوم اين چايي رو كجا گذاشته هرچي مي گردم پيداش نمي كنم
فرهمند = استكان و ليوانا هم همشون كثيفه
ديدم داره به طرز افتضاحي ليوانا رو مي شوره
واي اول صبحي اينا داشتن چه غلطي مي كردن
ديگه نتونستم تحمل كنم
- اقايون خواهش مي كنم از اشپزخونه بريد بيرون..... لطفا سريع
دوتا شون با تعجب نگام مي كردن مگه با شما نيستم بيــــــــــــــرون
منصور سري تكون دادو با خنده رفت بيرون
فرهمندم از ترس داد من ليوان از دستش افتادو چند تكيه شد حسابي شير تو شيري شده بود
سليقه هم خوب چيزيه بخدا... نگاه كن نگاه كن اشپزخونه رو به گند كشيدن
به سرعت چايي رو پيدا كردم صداي سوت كتري در امده بود قوري رو دوباره شستم چايي رو كه ريختم تو قوري رفتم ابم بريزم روش كه ديدم كتري خيلي سبكه
با تعجب در كتري رو برداشتم
واي خدا به اين منصور عقل هم دادي ؟چرا تو اين اب نيست پس دو ساعت اينا چيكار مي كردن ؟
دوباره با حرص سريع تو كتري اب ريختم تا اب به جوش بياد وسايل صبحونه رو اماده كردم . تيكه هاي شكسته شده رو هم از روي زمين جمع كردم
مجبور شدم تمام ظرفا رو دوباره از اول بشورم در حين شستن با خودم حرف مي زدم
- نازگل خانوم خدا حفظت كنه كجايي بدو زودي بيا كه اگه نيايي من از دست اين ديونه ها ديونه مي شم
منصور - كمك نمي خوايد؟
منصور تو چار چوب در وايستاده بود
نه ممنون همونقدر كه زحمت كشيديد و مغزتونو به كار انداختيد و كتري خالي رو روي گاز گذاشتيد بزرگترين كمك بود براي فهميدن ميزان آگهي و دركتون
منصور - يعني كتري خالي بود؟(خدايش شما نبايد به عقلش شك كنيد )
-از من مي پرسي؟؟؟؟ خدايي نكرده تمام حساتونو از دست داديد نمي تونيد سنگيني و سبكي كتري رو تشخيص بديد؟
در حالي كه سرشو مي خاروند با خنده گفت راستش من فقط زيرشو روشن كردم
اه از نهادم بلند شد سرموبا تاسف تكوني دادم
- پس اگه يه روز خونتون در اثر اتيش سوزي سوخت زياد جاي تعجب نداره
حالا كه امدي بيا كمك ...لطفا اينا رو ببر تا منم چايي دم كنم
با هم ميزو چيديم
بعد از خوردن صبحونه منو منصور نقشه ها رو به صمدي نشون داديم و نظرهامونو گفتيم قرار شد تغييراتي تو نقشه بديم
و قبل از اون به زمين هم سر بزنيم تا مشكلي نباشه وقتي رسيديم سر زمين كارگرا مشغول كار بودن .
من با لپ تا پم به همراه منصور در مورد كار و نقشه ها توضيح مي داديم و همونجا تغييرات لازمو رو رو نقشه ها اعمال مي كرديم
در همين گيرو دار معين از راه رسيد و با يه سلام بلند اظهار وجود كرد منصور با تكان سر بهش جواب داد و بقيه هم سلام كردن منم خيلي اروم جواب دادم
زياد بهش نگاه نمي كردم ولي اون نگاه مي كرد .
صمدي=خوب خانوم مهندس ادامه بديد گفتيد اين قسمتو ميشه تغيير داد
و من باز رفتم تو حال و هواي نقشه ها
كار كه تموم شدلپ تاپ جمع كردم و در حال گذاشتن تو كيفش بودم
كه معين از پشت سر گفت:واقعا كارتون درسته خيلي خوشم امد به كارتون مسلط هستيد راستي يه چيز جالب هم كشف كردم
به حالت پرسشي بهش خيره شدم
با صداي ارومي به طوري كه منو خودش بشنويم
- اينكه صداي فوق العاده زيبايي داريد خانوم مهندس
فكر كنم منصور هم شنيد چون داشت گوشه لبشو گاز مي گرفت
چيزي به معين نگفتم چون از اون ادمايي بود كه هرچي بيشتر جوابشو مي دادي بيشتر لذت مي برد
از كنار منصور كه رد مي شدم
منصور - خيلي لذت بردي از تعريفش كه به خاطر حرفش نكوبيدي تو دهنش
باز اين منصور شروع كرده بود براي اينكه لجشو در بيارم
با بي قيدي شونه هاموبالا انداختم و گفتم شما اينطوري فكر كن
بد جوري حرصش داده بودم با عصبانيت دستشو تو موهاش كشيد و ازم دور شد
والا نمي دونم چطورياست يه جماعت تا مي بين يه دختر تنهاست
بهش احساس مالكيت مي كنن
خوب كردم حرصشو در اوردم تا اون باشه براي من مالكيت بازي در نياره
رفتم كه كيفو بزارم تو ماشين كه معين از پشت سرم امد
معين -ديروز سر زمين امديد؟
نخير وقت نشد كه بيايم
معين - واقعا وقت نكرديد؟
بله واقعا وقت نكرديم... چطور مگه ؟ بايد به شما هم جواب بدم؟
نه ولي اگه مي گفتيد يه قرار ملاقات اونم توي يه رستوران شيك اوه البته قبلش توي يه پارك با صفا و در حالي كه به منصور نگاه مي كرد با تنفر گفت و با يه ادم چلاق داشتيد ادم بيشتر باورش مي شد
چشام از تعجب گرد شد
اون از كجا مي دونست يعني اون مارو تعقيب كرده بود به منصور نگاهي كردم كه سرش پايين بود و به نقش ها نگاه مي كرد
بايد يه چيزي بهش مي گفتم چون داشت رو دلم بدجوري سنگيني مي كرد
- معلومه شما هم وقت زيادي داشتيد جناب مهندس كه عين اين ادماي علافا البته ببخشيدا چون يه مهندس واقعي از اين كارا نمي كنه دنبال ديگران راه مي يفته تا ببين كجا مي رن.
خوب زده بودم تو پرش
به ظاهر لخندي زد و بدون هيچ حرف ديگه اي به سمت صمدي رفت و شروع كرد به حرف زدن
منصور كه حرفامو شنيده بود با خنده با اريانژاد و فرهمند حرف مي زد و گاهي هم به من نگاهي مي كرد
(اين مرد هم زيادي خوشه ها )
بعد از صحبتا و نظر دادنا قصد برگشتن به ويلا رو كرديم سوار ماشينا شديدم كه بر گرديم ديديم يكي از ماشينا پنچر شده
مجبور شديم پياده بشيم ماشين اولي كه پر شد فرهمند موند كه منصور بهش گفت با مهندس معين بياد
در اين بين ياد لپ تاپم افتادم گفتم ببخشيد كيفمو تو ماشين جا گذاشتم تا رفتم بيارم ديدم ماشين حركت كرد
داشتم شاخ در ميوردم اينا چرا بدون من رفتن خاك عالم بر سر بي غيرتشون

ديدم كه معين مونده و اون لبخند ادم كشش
ببخشيد من از مهندس فرهمند خواستم با اونا برن مي خواستم چند دقيقه از وقتتونو بگيرم
نمي دونستم چي بگم كيفو از دستم گرفت و به طرف ماشين رفت و در رو براي من باز كرد
از روي ناچاري سوار شدم شروع به حركت كرد وسط راه ديدم به طرف ويلا نمي ره
-بخشيد كجا مي ريد ...ويلا از اين طرفه
معين -گفتم كه مي خواستم چند دقيقه باهاتون حرف بزنم
خوب بزنيد ولي تو راه.... اونم تو راه ويلا
معين- خواهش مي كنم من كمي حرفم زياده شايد تا ويلا وقت نشه من حرفمو بزنم
خواهش مي كنم مهندس معين من خسته ام بريد ويلا
بهم بگو فرزاد(جانمممممممممممممم ؟؟؟؟؟؟؟)
بهش نگاه كردم
منصور- ببينيد نمي دونم چطور بگم راستش از اون روز اولي كه شما رو ديدم ازتون خوشم امد
مي دونيد خانوم مهندس راستي مي تونم باهاتون راحت باشم
فقط سرمو از سردرگمي تكوني دادم
معين- ببين مينو من از تو خوشم مياد مي خواستم اگه امكان داشته باشه من و تو يه مدتي با هم...
-بس كنيد مهندس شما در مورد من چطور فكر كرديد؟
منصور- چرا نمي زاريد من حرفمو بزنم
نه نمي خوام بشنوم لطفا نگه داريد من مي خوام پياده بشم
مينو خواهش مي كنم
من فاميل دارم اونم كاشاني لطفا خانومش يادت نره خانوم مهندس كاشاني فهميديد نگهداريد مهندس
خانوم مهندس من كه چيزي نگفتم
اقا نمي خوام چيزي بشنوم لطفا نگه داريد
با شدت ترمز كرد وقتي مي خواستم پياده بشم دستمو گرفت و بهم خيره شد
بايد مي فهميدم تو لياقتت بيشتر از اون چلاق نيست چقدر احمقم كه فكر مي كردم تو ادمي ولي ديدم ارزشت اندازه همون دوستي با اون مهندس چلاقه
دستمو به زور از دستش كشيدم بيرون
-تو حق نداري در باره ادما اينطوري حرف بزني
معين - لابد خيلي دوسش داري؟
خفه شو
كيفو برداشتم و محكم در و بستم و اون پاشو گذاشت رو گاز و با سرعت رفت
حالا نمي دونستم تو كدوم خراب شده اي بودم كمي به اطراف نگاه كردم تا ببينم كدوم قبرستوني هستم
با خودم گفتم كمي جلوتر برم لابد كسي پيدا ميشه ازش بپرسم يه ده دقيقه اي پياده رفتم ولي انگار كسي نبود
اونجا همش ويلا بود و صداي پارس سگ مي امد انگار ادم زنده اي جز من نبود
از سنگيني كيف خسته شده بودم .
كه صدايي از پشت منو ميخكوب كرد
خانوم خوشگله سنگينه كمكت كنم؟
ديدم يه پسره بد قواره توي ماشين مدل بالاش داره با اون دوتا چشاي بي ريختش منو درسته قورت مي ده
سرعت قدما بيشتر كردم ولي ول كن نبود
بيا ناز نكن دختر خوب
جوابشو ندادم و تندتر راه مي رفتم ديگه داشتم مي دويدم ولي ول كن معامله نبود
بابا مي خواي قيمتو ببري بالا باشه قبولت داريم
خدايش انقدر خوشگلي كه بيشتر از اينا مي ارزي بيا سوار شو جيگر
يه لحظه وايستادم و از تو پنجره ماشين به صورتش خيره شدم
گفتم خفه شو كثافت وادارم نكن كاري كنم كه مثل سگ پشيمون بشي
بهت نمياد عفت كلام نداشته باشي خوشگله
حالا كه مي بيني ندارم پس تا اون روم بالا نيومده گورتو گم كن
حالا گورمو گم نكنم مي خواي چه غلطي كني؟
بيا پايين تا حاليت كنم چه غلطايي بلدم
راستش وقتي از ماشين امد پايين هيكلشو ديدم قورخيدم (واي مامان جونم اين چيه ديگه )خيييييييلي درشت هيلكل بود در برابر من

خوب در خدمتيم خوشگله
يه بار بهت هشدار دادم برو اگه نري مجبورم دکوراسیون صورتتو عوض كنم
نه بابا خوشم امد خيلي دل و جيگر داري ....با زبون خوش ميگم بيا سوارشو براي من از اين اداها در نيار
نه بايد حاليش مي كردم كه مينو بي خودي كلاس كاراته نرفته
كيفو انداختم يه گوشه
پسره هيز به ماشينش تكيه داده بود و دستاشو تو هم قلاب كرده بود و با خنده بهم نگاه مي كرد
كمي ازش فاصله گرفتم كمي مانتومو زدم بالا و گارد گرفتم
- خوبه خوبه داره خوشم مياد نه يه چيزي بارته فكر كنم
پسرك از ماشينش جدا شد و دستاشو بهم كوبيد بعد در حالي كه بهم نزديك مي شد كمي شلوارشو بالا كشيد
و برام يه تكنيك مواته (برگشت 180 درجه) رفت
واي ددم ياندو اين كه كاراته بارشهههههههههههه

مينو نترس اصلا خودتو گم نكن تو مي توني تو مي توني
مرضو مي توني چي چي رو مي توني من دربرابر اين اين هيكل هيچ غلطي نمي تونم بكنم واي چقدر براش كركري خوندم
نه نبايد بترسم اگه بفهمه ترسيدم كارم تمومه
خدا لعنتت كنه معين الهي جيز جيگر بگيري- الهي رو تخت... اي بابا به من چه الهي هركجا مي خوان بشوروننت
پسرك - نمي خواي برام سم پای نی ری (احترام به پیشکسوت ، ارشد) بياي
فكر كنم تو بايد برام سن سی نی ری ( احترام به استاد ) بياي
مي دونستي من جودان (دهمین درجه استادی) دارم
خوب كه چي منم خوب منم ...منم.... حالا چي بهش بگم
اي خاك عالم با تمام بلاهاش بخوره تو سرت ....بفرما مينو خانوم اينم اخر و عاقبت سر به سر گذاشتن چطوري بهش بگم شودان ( اولین درجه استادی ) دارم
خوب تو چي جيگر ؟؟
نبايد بگم شودان دارم وگرنه كلكم كنده است
هه هه خوب منم جودان دارم
باشه پس براي اوکه ( دفاع) اماده باش
ديگه داشتم اشهدمو مي خوندم ولي نه مينو تو مي توني تو مي توني از هيكلش نترس
منصور منصور كجايي كه الهي خبرت بياد هميشه مثل اجل معلق ظاهر مي شدي الان كجايي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منصورررررررررررررررررررر (اينا رو تو دلم گفتما)
نترس مينو اول يه نفس عميق بكش حالا تمركز كن ايول حالا شد چشاتو باز كن و درست و حسابي مبارزه كن
اماده بودم كه ببينم مي خواد چيكار كنه
اول خنده اي كرد و بعد به صورت مسخره برامسن سی نی ری امد و با فرياد به طرفم حمل كرد
يه لحظه تمركزم از دست دادم و اون از اين حواس پرتي استفاده كرد و تكنيك كانستسو گري (لگد زدن به مفصل پا ) اجرا كرد
اخخخخخخخخ الهي بميري اي بي شرف حداقل ارومتر بزن
به اطراف نگاه كردم كسي نبود طرف تازه سر ذوق امده بود سرجاش بالا و پايين مي پريد
پسرك - مي بينم فقط حرف زدن بلدي
چشامو بستم و يه نفس عميق كشيدم و با فرياد به طرفش حمله كرد و ضربه يوكو گري (ضربه به پهلو ) زدم
باورش نمي شد كه از يه دختر ضربه خورده باشه
سريع خواست جواب بده چرخيد تا ضريه ماواشي گري ( بعد از چرخش با پا ضربه به سمت صورت زده مي شود )رو بزنه منم سريع وقتي كه پشتش به من بود ضربه سایدکیک (وقتي حريف پشتش به طرف شماست شما ضربه رو با پا به پشتش وارد مي كنيد ) رو بهش زدم كه تعادلش بهم خود و نزديك بود به زمين بخوره
سريع با دست از زمين خوردنش جلو گيري كرد و زودي بلند شد
نه خوشم امد تا الانم بهت فرصت دادم كه خودتو نشون بدي ولي از حالا منتظر مبارزه واقعي باش
كمي ترسيدم مثل يه شير زخمي به طرفم حمله كرد و ضربه نامي آشي رو اجرا كرد ولي سريع جا خالي دادم و با يه چرخش ضربه اوا ماواشي گري رو بهش وارد كرد(ضربه اي كه بعد از چرخش كف پا يا به صورت برخورد مي كنه يا گردن) كه باعث شد بيفته ديگه بايد فرار مي كردم چون مي دونستم الان هر بلايي كه بخواد مي تونه سر بياره سريع كيفمو برداشتم و شروع كردم به دويدن
ديدم بلند شده و دنبالم مياد عرق سردي كرده بودم نفسم داشت بند مي يومد اي خدا چرا كسي به دادم نمي رسه دوباره به عقب برگشتم ديدم هنوز داره مياد
تا رومو برگردوندم محكم خوردم به يه چيز نرم و ولو شدم رو زمين
بينيم درد گرفته بود دستي به بينيم كشيدم وقتي چشامو باز كردم ديدم منصوره كه خم شده تا كمكم كنه بلند شم.
يه لحظه فراموش كردم كه منصوره سريع بازشو گرفتم خودمو كشيدم تو آغوشش
منصور توروخدا كمكم كن يه قل چماغ افتاده دنبالم الانه كه برسه
تو روخدا يه كاري كن و شروع كردم به گريه
منصور- اروم باش دختر كي رو مي گي ؟...من كه كسي رو نمي بينم
هنوز چشامو بسته بودم و سرم رو سينه اش بود و گريه مي كردم شوخي نكن الان پشتم بود داشت ميومد
با دستاش بازوهامو گرفت و چندبار تكونم داد
مينو چشاتو باز كن كسي نيست ....باور كن... كسي رو من اينجا نمي بينم
اروم سرمو از رو سينه اش بلند كردم و به چهرش خيره شدم و با ترديد به پشت سرم نگاه كردم
از پسرك خبري نبود پس كجا رفته بود
هنوز با دستام بازوهاي منصورو گرفته بودم و تو بغلش بودم اروم به طرفش برگشتم و به چشاش خيره شدم
بخدا الان داشت ميومد فكر كنم تو رو ديد فرار كرد
.ولي منصور اصلا حرفي نمي زد و به من خيره نگاه مي كرد با چشاش تمام صورتمو مي كاويد اروم نگاشو تو تمام صورتم چرخوند و در اخر به لبام خيره شد
ضربان قلبم به شدت بالا رفت داغي رو صورتم احساس كردم دوتامون همونطور مونده بوديم احساس خوشايندي بود دلم مي خواست بيشتر تو بغلش باشم مخصوصا كه اونم با دستاش بازوهاي منو گرفته بودو فشار مي داد
اب دهنمو قورت دادم احساس كردم سرشو داره اروم مياره پايين به سمت لبام
صداي نفس زدناي من و هرم نفساش داشت ديونم مي كرد مي خواستم چشامو ببندم تا گرمي لباشو رو لبام احساس كنم
كه تويه لحظه به خودم امدم وخودمو از تو بغلش كشيدم بيرون
اونم تازه فهميد ه بود چي شد ه دوتامون قرمز كرده بوديم كمي ازم فاصله گرفت
شالمو رو سرم مرتب كردم تمام صورتم داغ بود انگار داشتن از تو منو مي سوزوندن
حسابي كلافه شده بود انگار با خودش درگير بود دستي تو موهاش برد و در حالي كه اطرافو نگاه كرد با عصبانيت به طرفم برگشت
منصور- تو اينجا چه غلطي مي كردي؟
ببخشيد اين چه طرز حرف زدنه
با عصبانيت از ش دور شدم
منصور- خوب ببخشيد ولي اينجا چيكار مي كني كه اين طوري بهت گير بدن
-شما اينجا چيكار مي كني منجيه بشريت
منصور- بنده دنبال جنابعالي امدم
اونوقت براي چي اين كار خير خواهانه رو انجام داديد
همون طور دست به سينه ايستاده بودم تا جوابمو بده
منصور- چه مي دونم خريت حالا خوب شد ....حالا نمي گي چرا از اينجا سر در اوردي
-تو يعني نمي دوني
منصور- چرا مي خوام از زبون خودت بگي
اهان خوب اينو بگو اون مهندس چشم چرون خواست يه لطفي كنه منو برسونه ولي وسط راه منصرف شد و منو پياده كرد و گفت اخر خطه به همين سادگي
-مينو چرا درست حرف نمي زني
منم هزار بار مهندس من فاميل دارم كاشاني خانوم كاشاني
منصور- اي بابا خانوم مهندس مي شه لطف كنيد و انقدر براي من كلاس نذاريد
اصلا اب منو و شما تو ي يه جوب نمي ره
بلند شدم و كيفمو برداشتم و دوباره به راه افتادم
منصور- دوباره داري كجا مي ري
قبرستون
منصور- صبر كن بازم مي خواي تو دردسر بيفتي بيا با ماشين بريم
سرمو همين طور پايين انداختم و به راهم ادامه دادم كه ديدم با ماشين بهم نزديك شد و در جلو رو برام باز كرد
منم سوار شدم و دستمو گذاشتم زير چونم و به منظره بيرون خيره شدم

منصور- نگاش كن عين اين بچه تخسا حداقل اون صورتتو پاك كن قيافت شده عين اين ادم خوارا
از آينه بغلي خودمو نگاه كردم تمام ريمل و خط چشمم بر اثر گريه دور چشم ريخته بود و انقدر دست كشيده بودم كه هاله اي از سياهي دور چشمم ايجاد شده بود
خندم گرفت از روي داشبورد يه دستمال كاغذي برداشتم و شروع به پاك كردن كردم
ولي بازم حرفي نزدم تا خود ويلا هي وراجي كرد و منم چيزي نگفتم نزديكاي ويلا بوديم
منصور- ازت خواستگاري كرد؟
-به توچه
منصور- خيلي بي ادبي
-مثل خودت
منصور- ازت يه سوال كردم چرا انقدر بد و بيراه نثارم مي كني
-براي اينكه حق نداري درباره زندگي من فضولي كني
منصور- فكر كن برادرتم نگرانتم مي خوام كمكت كنم
-من برادر اونم از نوع توش نمي خوام
صبر كن ببينم مگه نوع من چيه؟
سكوت كردم
مينو
مينو
بازم جواب ندادم
منصور- خانوم كاشاني
- مهندسش يادت رفت
با خنده گفت خانوم مهندس كاشاني
به طرفش برگشتم به زور خندمو نگه داشته بودم
و منتظر بودم ببينم چي مي گه
منصور- براي بار سوم مي پرسم آيا بنده وكيلم؟
با تعجب پرسيدم بله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
واي مباركه بلاخره بله رو گفتي و زد زير خنده
- شما حالتون خوبه احيانا؟
منصور- نه خوب نيست
مي گم
منصور- حالا مي خواي بهش بله رو بگي ؟
-به كي؟
منصور- به معين جناب مهندس فرازد معين
-اون كه از من خواستگاري نكرده
اگه خواستگاري مي كرد جاي تعجب داشت
انوقت چرا؟
منصور- چون ادم مزخرفيه و اصلا قابل اعتماد نيست قبلا هم باهاش كار كردم مي شناسمش راستش براي همين افتادم دنبالتون
منصور- البته بايد منو ببخشي ولي خوب نمي دونم چرا احساس كردم بايد بيام هرچند بدم نشد وگرنه معلوم نبود چه بلايي سرت مي امد
- خيلي ممنون از كمك شجاعانتون ولي خودم مي تونم از خودم مراقبت كنم
منصور- بله دقيقا ديدم چطور از خودتون مراقبت مي كنيد
- مي دونيد من به اين نتجه رسيدم هر چي كمتر با شما حرف بزنم راحتترم و در نتيجه اعصابم ارومتره
منصور- ولي من بر عكس شما هرچي با شما حرف مي زنم اعصابم ارومتره و ارامش مي گيرم
به ويلا رسيدم ماشين معينو ديدم
منصور- اينكه اينجاست پس چطور شما رو تا اينجا نيورد؟
-شونه هامو بالا انداختم و گفتم انقدر سوال نكنيد مهندس ...ماشالله از اين خانوماي فضول هم بدتريد
منصور- ممنون از حسن كلامتون مي ترسم يكم ديگه اينجا وايستم چيزاي ديگه اي هم به من نسبت بديد
- احتمالا اينكارو كنم پس تا اين كارو نكردم بيايد بريم تو چون واقعا خسته ام
با هم وارد شديدم صمدي و فرهمند بودن و معين هم كنارشون سلامي كردم و در حال عبور از كنارشون معين بهم پوزخندي زد
معين -خوش گذشت
- بله جاي شما خالي
من ديگه منتظر جوابش نشدم و به طرف آشپزخونه رفتم چون گشنه ام بود
بعد از اينكه يخچالو زيرو رو كردم يه تيكه نون برداشتم و چندتا تيكه كالباس برگه شده رو لاي نون گذاشتم و همونجا شروع كردم به خوردن ديگه براي ناهار جا نداشتم
خوشبختانه نازگل خانوم امده بود
- نازگل خانوم منو ديگه براي ناهار صدا نكن
نازگل خانوم – مادر با همين يه لقمه سير شدي ؟
- اره نازگل خانوم من معده ام بيشتر از اين جا نداره
نازگل خانوم - امان از دست شما جوو نا براي رژيم گرفتن كه چيكارا نمي كنيد
-وا نازگل خانوم من رژيم نمي گيرم من خورد و خوراكم همين قدره
فقط سرشو از روي تاسف تكوني داد
خيلي خسته بودم نياز به يه دوش اب گرم داشتم وقتي از اشپزخونه خارج شدم معين هنوز كنار صمدي نشسته بود و با پوزخند بهم نگاه مي كرد
تو دلم گفتم اينم شده عين این تازه عروسا كه خونه پدرشوهرشون فرشن يكي نيست بگه مگه كارو زندگي نداري همش اينجا پلاسي پسره بي خاصيت
هيچ كار به درد بخوري هم انجام نمي ده به جز تيپ زدن و حالت دادن موهاش

سر سري اطرافو نگاه كردم منصور هم نبود احتمالا اونم تو اتاقشه
يه راست رفتم به اتاقم بعد از يه دوش حسابي و كمي چرت زدن شروع كردم به كار كردن رو نقشه ها
نزديكاي غروب بود كه ديدم كسي به در اتاق مي زنه
بله بفرمايد
فكر مي كردم منصور باشه چون به خاطر نقشه ها زياد مي امد همچنان سرم پايين بود تا سرمو بالا اوردم چهره فرزاد و ديدم
- شما اينجا چيكار مي كنيد؟كاري داشتيد؟
معين -تعجب كرديد ؟انتظار داشتيد همتي بياد؟ خيلي خلي دختر نمي دونم اون احمق افليج چي داره كه تو جذبش شدي
- اقا حرف دهنتونو بفهميد اگه كاري نداريد بريد من بايد كارامو تموم كنم
كمي تو اتاق گشت و در حالي كه يه دستش تو جيب شلوارش بود بهم نزديك شد من در حال كشيدن نقشه ها بودم
كه يهو ديدم امد كنارم نشست كمي خودمو جمع كردم ولي به روي خودم نيوردم و شروع به ادامه كار دادم
از نگاه خيرش خسته شدم و رومو كردم به طرفش
- خواهش مي كنم مزاحم نشيد اگه حرفي داريد بگيد واگر هم نه بريد بيرون خيلي كار دارم اقاي مهندس
معين - مي دوني از چشات خوشم مياد ادمو هوايي مي كنه خيلي رنگشونو دوست دارم
تو خيلي لجبازي تا حالا هر دختر ديگه اي بود رامش كرده بودم ولي تو مثل ماهي ليزي هي از دست ادم در ميري
اب دهنمو قورت دادم ترس بدي تمومه وجودمو گرفته بود باز كمي ازش فاصله گرفتم
متوجه شد و خودشو نزديكتر كرد نمي خواستم دادو بيداد كنم چون شايد كسي حرفمو باور نمي كرد و ابروم مي رفت
- مهندس بريد بيرون اينكارا چه معني مي ده
معين -بهت كه گفتم ازت خوشم مياد دلم مي خواد مال من باشي
به شدت از جام بلند شدم و به طرف در اتاق رفتم تا خواستم درو باز كنم پيش دستي كرد و نذاشت و باعث شد به در تكيه كنم
حالا هر دوتا مون رو به روي هم بوديم و گرماي نفساشو احساس مي كردم
از حركاتش داشت چندشم مي شد چشامو بستم
- خواهش مي كنم با من كاري نداشته باش برو بيرون و گرنه داد مي زنم همه بيان
ناگهان چنان قهقه اي سر داد كه فكر كردم پرده گوشم پاره شد
معين - خانوم خوشگله فكر كردي در حضور ديگران من ميام بالا بعدشم يه راست به اتاق تو ميام
وقتي تعجب و ترسو تو چشام ديد ادامه داد
همه رفتن لب دريا منم به بهانه انجام كاري ازشون جدا شدم حالا امدم سراغ كوچولوي خوشگل خودم كه تو باشي و دوباره بلند خنديد
داشت جونم بالا مي امد سريع برگشتم تا درو باز كنم و از دستش فرار كنم ولي باز مانعم شد و با دستشو منو هل داد به طرف پنجره نمي دونستم بايد چيكار كنم
فقط خدا خدا مي كردم كه كسي به دادم
برسه با هر قدمي كه به طرفم بر مي داشت منم يه قدم به عقب مي رفتم تا اينكه ديگه به پنجره رسيدم بهم نزديك شد انقدر كه مطمئن بودم با يه حركت تو بغلشم
احساس سستي كردم پاهام ديگه توان ايستادن نداشت
خواهش مي كنم اقا فرزاد اينكارا از شما بعيده
ولي اون چيزي نمي گفت با دو تا دستش قاب پنجره رو گرفت در حالي كه من بين دستاش و پشت به پنجره بودم
رو لباش يه نيشخند مسخره بود صورتشو به صورتم نزديك كرد چشمامو بستم و صورتمو ازش گرفتم اما اون سرشو با حركت سرم تكون داد و دوباره رخ به رخ شديم
دوباره صورتشو نزديك و نزديك تر اورد
كه يه ضربه محكم زير شكمش زدم ... اخش بدجور در امد خم شده بود و دستاشو تو هم جمع كرده بود
هنوز مقابلم بود با دست هلش دادم و به طرف در دويدم
كه با دستش بازومو گرفت و منو به طرف خودش كشيد مي دونستم رنگم حسابي پريده
احساس اهويي رو داشتم كه تو چنگال يه شير وحشيه اسير شده
با يه حركت منو پرت كرد رو تخت و خودش افتاد روم شروع كرده بودم به دست و پا زدن دوباره خواستم يه ضربه ديگه بزنم ولي اين بار زرنگي كرد و مانع شد و بلافاصله
يه كشيده تو گوشم خوابوند و صورتمو به طرف خودش برگردوند
در حالي كه احساس پيروزي مي كرد و مي خنديد اروم صورتشو به صورتم نزديك كرد
معين - خيلي دوست دارم طعم اين لبات بچشم
ديگه چيزي نمونده بود كه لباشو بذاره رو لبام چشامو بسته بودم از ته دلم از خدا كمك خواستم
كه صداي در اتا ق امد
خانوم مهندس تشريف داريد ؟
معين كه حسابي ترسيده بود سريع خودش عقب كشيد و از روم بلند شد منم جلدي وايستادم
خانوم مهندس ؟
حسابي رنگم پريده بود و نفس مي زدم
چون جوابي ندادم در به شدت بازشد و قامت منصور تو چار چوب در نمايان شد
تا به حال انقدر از ديدنش خوشحال نشده بودم (دورغ ميگه بچه ها براي هر بار ديدنش بال بال مي زنه )
معين سريع و بدون هيچ حرفي از اتاق زد بيرون اونم حسابي ترسيده بود گمون نمي كرد تو اين گيرو بير سر و كله منصور پيدا بشه
منصور بعد از رفتن معين در اتاقو اروم بست و بهم خيره شد... با نگاهش داشت از من سوال مي كرد كه چه اتفاقي افتاده
چي داشتم كه بگم زبونم بند امده بود رومو به طرف پنجره كردم صداي قدماي پاشو مي شنيدم كه از پشت بهم نزديك مي شد


منصور - اون اينجا چي مي خواست ؟
جوابي براي سوالش نداشتم
منصور- مگه با تو نيستم ميگم چيكارت داشت ؟
انقدر عصباني بود كه مي ترسيدم نگاش كنم
به سمتش برگشتم سرمو اوردم بالا بازم اين اشكاي لعنتي خودمم خسته شده بودم شده بودم عين بچه ها كه با يه تلنگر اشكشون دم مشكشون بود و زودي مي زدن زير گريه
وقتي گريه امو ديد لحنش مهربونتر شد
بازم كه مي خواي گريه كني دختر خسته نميشي؟ خدايي اصلا خستگي رو بي خيال چشات درد نمي گيره
در حالي كه دستامو از پشت به قاب پنجره تكيه داده بودم و اشكام قلوب قلوب سرازير مي شد به خنده افتادم
منصور- خوبه هنوز مي خندي حالا نمي خواي بگي چي شده ؟اون عوضي اينجا چيكار داشت ؟چرا انقدر رنگت پريده ؟
-ميشه انقدر منو باز خواست نكني
منصور- نوچ نميشه
-ميشه خواهش كنم كار نقشه ها رو زود تموم كنيم تا من از اين برزخ نجات پيدا كنم
منصور- چرا كه نميشه تو مي توني بري ...من كارا رو انجام مي دم
- نه منظورم اين نبود كه كارارو گردن شما بندازم
منصور- مي دونم ولي من تعارف نكردم مي توني بري براي تو هم بهتره خيلي اينجا اذيت شدي
- نه اگه بتونيم ظرف دو روز اينده كارو تموم كنيم منم مي تونم تا پايان كار باهات باشم
منصور- باشه مشكلي نيست
خواست از در بيرون بره
- پس بيايد از الان شروع كنيم كه زود تموم بشه
منصور- با اين حالي كه تو داري فكر نمي كنم بتونيم كاري رو از پيش ببريم كمي استراحت كن برات خوبه .....نقشه ها هم فرار نمي كنن خيالت راحت



شب موقعه شام كه پايين رفتم از منصور خبري نبود فكر كردم شايد دوباره پاش درد مي كنه كه نيومده براي همينم نپرسيدم كه چرا نيست
ميلي هم به غذا نداشتم بيشتر با غذام بازي مي كردم

با خودم فكر كردم اصلا براي چي قبول كردم كه بيام اينجا ...گور باباي نقشه و كار براي چي بيام اينجا كه چنين اتفاقاتي برام بيفته خدا رو شكر از اون عوضي هم خبري نبود .

بعد از غذا رفتم بالا كمي با نقشها سرو كله زدم تو این مدت حسابي از مهديس غافل شده بودم گوشي رو برداشتم و شماره شو گرفتم چهار بار بوق كشيد كسي برنداشت .با خودم گفتم شايد خواب باشه ولي اون به این زوديا نمي خوابه
دوباره زنگ زدم بعد از سه بار این دفعه برداشت
الو
مهديس - چي دختر سر اوردي چه خبره این موقع شب؟..... زنگ زدنت چيه ؟
اولا سلام دوما يعني مي خواي باور كنم تو الان خواب بودي ؟
مهديس - وا يعني دارم بهت دروغ مي گم مينو؟
چي بگم ... اخه براي تو بايد سر شب باشه مهديس جون
مينو دوباره چت شده این وقت شبي داري منو باز خواست مي كني؟ هان؟
هيچي هيچي برو بخواب كاري نداري خداحافظ
خداحافظ
نه يه كاسه زير نيم كاسش هست بعد از این همه مدت نشناسمش به درد جرز لايه ديوار مي خورم
بدجوري فكرمو مشغول كرده بو.د
تو این چند روز كه این جا بودم يكبار هم زنگ نزده و این يعني اينكه سرش جايي گرمه

يهو دلم خيلي گرفت
تنها تر از منم كسي هست ؟نه پدري كه دلم بهش خوش باشه و نه مادري كه برام دل بسوزونه
تو دنياي بيرون و اطرافم ادم شاد و شيطوني بودم اما هميشه تو تنهايام غم عالم مي ريخت تو سرم

از پله هاي تراس به سمت دريا رفتم دلم بدجوري گرفته بود صداي موجاي دريا شده بود برام نوازش دست، بهش نياز داشتم دلم مي خواست گريه كنم سرمو بزارم رو شونهاي كسي (حالا كو این كسي )
رو ماسه ها نشستم و به حركت موجا و صداشون گوش كردم و اروم شروع كردم به گريه (مي دونم زيادي گريه كرده ولي قول مي دم اخرين گريه اش باشه )
تو عالم خودم و غمام بود كه ...

منصور- مي دوني تو كار خدا موندم جستت يه ريزه است ولي تا دلت بخواد پر اشكه يعني تا صبح ولت كنن همين طوري پشت سر هم هي ابغوره مي گيري چطوره يه كارخونه بزنيم
به جون تو فكر كنم كارمون بگيره و حسابي پول در بياريم
ای خدا باز این بشر پيداش شد (حالا نه اينكه از خداشم نيست دختره لوس )


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, ] [ 17:7 ] [ سپيده و حدیث ] [ ]