تنها ستاره قلبم

لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا ..............کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت (امام حسين)

 

-اه شمايد؟ بازم كه عين جن ظاهر شديد
منصور- شما تشبيهات قشنگتري بلد نيستيد ؟
- فعلا چيزي به ذهنم نمي رسه؟
منصور- اگه مي رسيد هم بدتر از اين بهم مي گفتي همون بهتر به ذهنت نرسيد
-چرا منو شما بايد هي بگو مگو كنيم ؟
منصور- چه مي دونم از خودت بپرس
و در حالي كه كنارم مي نشست گفت:
واقعا به ادما ارامش مي ده
-چي؟ بگو مگواي ما؟
منصور- نه بابا .....ای كيوتم كه مشكل داره دختر ...منظورم درياست
اهان اره
منصور- مي دوني از چيت خندم مي گيره؟
از چيم؟
منصور- از اينكه سر هر حرف كوچيكي جنگ به پا مي كني ولي وقتي حوصله نداشته باشي خيلي راحت از كنارش مي گذري
- چرا شام نيومديد پايين؟
منصور- چون نبودم
با تعجب بهش خيره شدم
ابروهامو بالا انداختم و گفتم نبوديد!!!!!!!!!!!!!..... به شوخي گفتم نكنه تنها تنها رفته بوديد خوش گذروني ؟
منصور- مي دونستي وقتي مي خندي قشنگتر مي شي
-بازم من به روتون خنديدم شما رفتي تو فاز پسر خاله (به این دختر خوبي نيومده...والا )
منصور- خوب حالا جوش نزن نظرمو گفتم اشكالي داره ؟
- اره اشكال داره
منصور- بيچاره شوهرت چطور بايد این اخلاق گند تورو تحمل كنه
-خيليم دلش بخواد تازه از خداشم باشه
منصور- جدي مي گم يه بار افتابي هستي يه بار باروني خدا نكنه طوفاني بشي ديگه كلك طرف كنده است.
در حالي كه از جام بلند مي شدم گفتم همينم كه هستم حالا مشكلي هست؟

راه افتادم كه برم به طرف اتاقم
منصور- ديگه معين مزاحمت نميشه
چي ؟ منظورت چيه؟
منصور- منظورم اينكه ديگه به خودش جرات نميده مزاحمت بشه
واقعا؟
اره
بعد از كمي سكوت گفتم
ممنون و لي لازم نبود كه شما ...
منصور- ببين يه خواهش انقدر يه دنده نباش هي هم به من نگو چيكار مي كردم چيكار نمي كردم.
بدون هيچ حرف ديگه ای به سمت ويلا رفتم

وارد اتاق كه شدم از تراس به دريا نگاه كردم اونم مثل اينكه ديگه رفته بود لباسمو عوض كردم كه برم بخوام خيلي خسته بودم و به شدت خوابم مي امد
جلوي اينه نشستم و موهامو شونه كردم تو اينه به خودم نگاه كردم انگشتمو گذاشتم رو اينه و به تصوير چشمام دستي كشيدم
مينو مينو تو عوض شدي ديگه مينوي قبل از امدن به شمال نيستي
هستي؟
نه نيستي خودتو گول نزن خودتم خوب مي دوني
برو بتمرك سرجات بخواب... باز بي خواب شدي داري هزيون مي گي
رو تخت دراز كشيدم دستامو زير سرم قلاب كردم و به سقف خيره شدم كم كم چشمام داشت سنگين مي شد
كه صداي ناله اي امد از جام بلند شدم و خوب گوش كردم
اول فكر كردم شايد اشتباه مي كنم كمي مكث كردم وقتي صدايي ديگه ای نيومد دوباره دراز كشيدم و چشمامو بستم.
نمي دونم چرا همش به منصور فكر مي كردم و تو ذهنم چهرش برام تداعي ميشد تو جام جابه جا شدم و به پهلو خوابيدم
كه دوباره صداي ناله امد اينبار مطمئن شدم صدايي مياد تو جام نشستم و خوب گوش كردم صدا از اتاق بغلي مي يومد اروم به ديوار نزديك شدم
گوشمو به ديوار چسبوندم معلوم نبود صداي كيه
از اتاق خارج شدم به در اتاق بغلي رسيدم دستامو به در تكيه دادم حسابي گوشمو چسبوندم به در
يعني صداي كيه اونم اين موقع شب دلم مي خواست سر دربيارم هنوز صدا مي يومد
چند ضربه به در زدم جوابي نشنيدم روم نشد دوباره در بزنم
كمي كلمو خاروندمو و دستمو گذاشتم رو دستگيره و اروم چرخوندمش و درو باز كردم
سرمو دزدكي از لاي در بردم تو
اتاق تاريك بود چشم چشمو نمي ديد
واي مينو نري تو ها اصلا به توچه ... صدا مياد كه مياد
اما اگه كسي نياز به كمك داشته باشه چي ؟خوب داشته باشه اين همه ادم فقط تو كه نيستي؟
خوب اينم حرفيه .....اما پس حس انسان دوستانم چي ميشه؟
اون حس بخوره تو سرت برو كه بد موقعه به كار افتاده .... بابا بيا خواستيم يه بار بچه مثبت باشيما
به جهنم هرچي بلا بياد سرت حقته .....حالا برو جلو تا حس انسان دوستانتو فعال كني
اي به چشم
يكي از تخت خوابا خالي بود روشم مرتب شده بود اين يعني اينكه كسي هنوز روش نخوابيده (نه بابا خودت تنهايي فكر كردي يا كسي كمكت كرد )
اون يكي تختو ديدم كه كمي بهم ريخته بود ولي كسي روش نبود
پاي مصنوعي منصورو ديدم كه روتخت افتاده
پس اينا كجان؟
با صدايي كه به زور خودمم مي شنيدم منصورو صدا كردم
اقاي همتي؟ مهندس ؟
پس چرا جواب نمي ده
تو حال و هواي خودم بودم كه صداي از طرف دستشويي امد
ترسيده بودم به طرف دستشويي رفتم ولي ترس باعث شد كه دست خالي به طرف در نرم دنبال چيزي گشتم كه اگه اتفاقي افتاد از خودم دفاع كنم
چشمم خورد به پاي منصور كه رو تخت بود زودي برش داشتم و دو دستي بهش چسبيدم
اروم اروم به طرف در نزديك شدم صدا ديگه نمي يومد دوباره گوشمو چسبوندم ولي بازم صدايي نيومد ديگه با در يكي شده بودم انقدر به در چسبيده بودم
كه در يهو باز شد انقدر به در چسبيده بودم كه كنترلم از دست دادم و به محض باز شدن در به طرف داخل پرت شدم
معلوم نبود تو اون تاريكي كه درو باز كرده بود ولي هر كي بود انچنان بهش برخورد كردم كه اون بيچاره امد تا منو بگيره كنترل خودشم از دست داد و با صداي جيغ من هر دوتامون سقوط ازاد كرديم
چنايي صدايي بلند شد كه فكر كنم تا 10 تا ويلاي ديگه هم صدامونو شنيدن
گفتم الانه كه تمام استخونام شكسته باشن اول يكي از چشمامو يواشكي باز كردم
ولي وقتي چيزي رو كه ديدم دوتا چشمامو كامل باز كردم
اينا چشاي تيله اي كين كه انقدر به من نزديكن
تازه به خودم امدم يا جده سادات من روي كي افتادم
دوباره خواستم جيغ بكشم كه همونطور رو منصور و توبغلش افتاده بودم دستشو گذاشت رو دهنم
خله براي چي دهنمو گرفتي واي نكنه فكرايي داره ...واي مينو بد بخت شدي ....واي مينو خونه خراب شدي
انقدر ترسيده بودم كه همه جوره فكر منفي تو ذهنم ميومد الا فكر مثبت
براي همين با تمام قدرت دستشو گاز گرفتم چشماشو از درد بست ولي صداش در نيومد
تو همين حين صداي در امد كسي محكم به در مي كوبيد
صمدي: مهندس مهندس....مشكلي پيش امده؟
منصور به سختي جواب داد بله مهندس نه ...نه مشكلي نيست نگران نشيد
پس اين صداي چيه مهندس؟
چيزي نيست لپ تاپم خورد زمين براي همين صدا داد
مطمئني مهندس ؟
اره اره شما بفرمايد بريد بخوابيد
بعد از مدتي منصور كه مطمئن شد كسي پشت در نيست دستشو از روي دهنم برداشت حسابي عرق كرده بود و رنگ لباش كبود شده بود
تو همون بي حالي بهم گفت: مينو تو روخدا داد نزن
-تو حالت خوبه منصور چرا انقدر عرق كردي؟
اره خوبم ولي اگه تو لطف كني از روم بلند شي بهترم ميشم
تازه فهميدم هنوز روي منصور افتادم تا خواستم بلند شم پام خورد به پاش و آهش در امد
-وايييييي ببخش
دوباره خواستم جابه جا بشم كه كنترلم از دست دادم و افتادم رو پاش
منصور - اخخخخخخخخ
محكم زدم تو سرم
- واي تو رو خدا منو ببخش منصور
از درد مثل مار زخمي به خودش مي پيچيد
- خيلي درد داره؟
با حركت سر گفت اره
پس پاشو بايد بريم بيمارستان
خواستم كمكش كنم
تو رو خدا مينو دست نزن الان اروم ميشه
-ولي اينطوري نميشه داري از درد مي ميري
بهم نگاه كرد و حرفي نزد
- من مي رم الان اماده مي شم زودي ميام تكون نخور
بلند شدم كه برم مچ دستمو گرفت.
مينو بقيه رو بيدا ر نكني
با تكون سر گفتم باشم
وقتي اماده شدم زودي امدم تو اتاق ...خودشو رسونده بود به تختش و روش دراز كشيده بود
- چرا خوابيدي پاشو
منصور- نه بخوابم خوب ميشه
- ميگم پاشو رو حرف منم انقدر حرف نزن
به سختي پا رو به پاش بست و لنگون لنگون و بدون كوچكترين صدايي از ويلا خارج شديم
- مگه پاتو عوض نكردي پس براي چي دوباره درد مي كنه ؟
چيزي نگفت
-خيل خوب جواب نده بيا سوارشو بريم
تو راه چشاشو بسته بود حسابي درد مي كشيد
-هميشه اينطوري درد مي گيره؟
منصور- نه گاهي وقتا
- خوب براي چي ؟
بازم چيزي نگفت
تو حين رانندگي چشم به پاش خورد شلوارش كمي خوني شده بود
- چشام گشاد شد و به چهره درهمش نگاه كردم سريع يه گوشه ماشينو پارك كردم و به طرفش برگشتم چرا از پات خون مياد؟
با تعجب به پاش نگاه كرد معلوم بود خودشم نمي دونسته
پياده شدم و ماشينو دور زدم و درو باز كردم
-پاتو بزا ر اينور ببينم
منصور- چيزي نشده مينو بي خودي داري بزرگش مي كني
- تو حالت خوبه ديونه این پات اوضاش خرابه نمي فهمي بفهم .....بفهم ادم
بدون حرفي پاچه شلوارشو زدم بالا
-واي دوباره سر این يكي چه بلايي اوردي ؟چرا مثل بچه ها يه چيز و نمي توني سالم نگه داري
با تاسف سرمو تكون دادم
پاچه شلوارشو دادم پايين و سريع پشت فرمون نشستم به طرف بيمارستان رفتم
خيلي عرق كرده بود و نفس مي زد
به بيمارستان كه رسيديم زودي رفتم و براش يه ويلچر اوردم در ماشينو باز كردم
- بيا رو اين صندلي بشين
چشماشو باز كرد و به من خيره شد
- چرا داري بر و بر به من نگاه مي كني د مي گم بيا بشين ديگه
به زور از جاش تكون خورد و خودشو انداخت رو ويلچر
مي دونستم حالش خوب نيست و يه جوري خجالت مي كشه
به ايستگاه پرستاري رسيدم كسي نبود به دو طرف راهرو نگاه كردم
د بيا ....حالا كه عجله داري هيچ كس نيست
- كسي اينجا نيست پرستار پرستار پرستار
منصور- چه خبرته دختر الان ميان ديگه
- ميشه تو ساكت باشي من كارمو بكنم..... بابا كسي تو این خراب شده نيست؟
پرستار- چه خبرتون خانوم چرا بيمارستانو گذاشتيد رو سرتون
-من مريض دارم نبايد كسي این جا باشه كه جواب گوي ما باشه
پرستار- خانوم اينجا همه مريض دارن اگه قرار باشه مثل شما دادو بيدا كنن كه سنگ روي سنگ بند نميشه
-عزيزم من نيومدم اينجا برام موعظه كني مي گم مريض دارم مي فهمي چي مي گم مــــــــــــــريــــــــ ـــــــــــض
دكتر - خانوم ايماني چه خبره؟
پرستار- از این خانوم بپرسيد
برگشتم مردي پشت سرم وايستاده بود از روپوشش فهميدم دكتره
- این ديگه چه بيمارستانيه اقا كسي كه سرجاش نيست بعد از صد سال هم كه ميان اينطوري جواب مي دن
دكتر- خيلي خوب خانوم اروم باشيد مريضتون كجاست ؟
تازه ياد منصور افتادم كه چشاشو بسته بود و حسابي درد مي كشيد
دكتر بالا سرش رفت از شلوارش كه خوني شده بود فهميد كه بايد مشكل از اونجا باشه دستشو گذاشت رو زانوي منصور كه صداش يهو در امد
منصور- چيكار مي كني دكتر ارومتر
دكتر ويلچر منصورو رو به سمت اتاق معاينه حركت داد منم دنبالش راه افتادم باهم وارد اتاق شديم
دكتر- مي توني پاشي بشيني رو تخت
منصور يكم تكون خورد نه دكتر خيلي درد داره
دكتر- خيل خوب خانوم لطفا بيايد كمك كنيد باهام شوهرتونو بذاريم رو تخت
يه دفعه گفتم: شوهرم؟
دكتر به خنده افتاد و با همون خنده گفت نه خانمتون پس كي رو ميگم خانوم ؟
لطفا بيايد كمك... من تنهايي نمي تونم
من كه كمي گيج شده بودم سرمو اروم تكون دادم و به طرف منصور رفتم
دكتر- من از این ور مي گيرم شما هم از اون ور
همون طور وايستاده بودم
دكتر- خانوم چرا وايستاديد سر جاتون.... اقا خانومتون كه انشالله مشكل شنوايي ندارن؟
منصور سرشو به طرفم بر گردوند و در سكوت به من نگاه كرد
فكر كنم يه چند ثانيه ای داشتيم بهم نگاه مي كرديم كه
دكتر: ببخشيد وسط نگاتون مزاحم ميشم ولي از این پا داره خون مي ره
دوتايي به دكتر نگاه كرديم
دكتر دوباره با خنده گفت : نكنه الان مرحله نگاه كردن به منه ؟
كيفو گذاشتم رو ميز كنار تخت و به دكتر كمك كردم كه منصور رو تخت بخوابه منصور كه همش سرش پايين بود وقتي دراز كشيد كيفمو برداشتم و از اتاق خارج شدم
و پشت در وايستادم
· بازدید:

نمي دونم چقدر گذشت هنوز تو افكار خودم غرق بودم كه دكتر از اتاق امد بيرون
تا منو ديد گفت
دكتر- نگران نباشيد خانوم حالشو بهتره فقط يكم درد داشت كه يه مسكن بهش زدم.....خانوم شوهرتون خودش اهميت نمي ده..... از شما بعيده معلوم نيست چه بلايي سر پاش اورده
-ديگه مشكلي نيست دكتر
دكتر- نه فقط ديگه نمي تونه از اون پا استفاده كنه به فكر يه پاي جديد باشيد. در ضمن تا يه مدت بهتره روپاش راه نره و از ويلچر استفاده كنه
- شما گفتيد مشكلي نيست
دكتر- بله ولي پاشون كم صدمه نديده اينطوري ادامه بدن ديگه چيزي از پاشون نمي مونه
داروهاشونو نوشتم مي تونيد نسخه رو از پرستار بگيريد
- خيلي ممنون دكتر
دكتر- خواهش مي كنم
بعد از رفتن دكتر در اتاقو باز كردم منصور خوابيده بود معلوم بود تا حالا به این راحتي نخوابيده بود
اروم درو بستم و به سمت ايستگاه پرستاري رفتم و نسخه رو براي گرفتن داروهاي منصور از پرستار تحويل گرفتم
نزديك صبح شده بود و منصور هنوز خواب بود كنارش روي يه صندلي پلاستيكي نشسته بودم .
به سرم بالاي سرش نگاه كردم هنوز تموم نشده بود چشام داشت كم كم سنگين مي شد سرمو گذاشنم رو تخت و چشمامو رو هم گذاشتم خيلي خوابم ميومد و خوابيدم

***********
با صدايي كه اسممو صدا مي كرد از خواب بيدار شدم اروم چشامو باز كردم به تخت خالي نگاه كردم منصور تو جاش نبود اولش يكم گيج بودم چند بار چشمامو بازو بسته كردم كه دوباره صدا رو شنيدم
مينو
به كنارم نگاه كردم منصور كنارم ايستاده بود و داشت صدام مي كرد
كمي بهش خيره شدم
با لبخند بهم نگاه مي كرد
تازه يادم افتاد كجام و چه اتفاقي افتاده بود
- تو براي چي وايستادي؟
منصور- نبايد وايستم؟
به پاش خيره شدم
- دوباره اونو كردي پات ؟
منصور- نبايد مي كردم؟
- تو حالت خوبه... همين پا پدرتو در اورده.... ادم نشدي بازم پات كردي
منصور- خوب الان چيزي ندارم كه پام كنم
- لازم نيست چيزي پات كني ... ويلچر كه هست دكتر گفت نبايد تا يه مدت رو پات راه بري
منصور- دكتر براي خودش يه چيزي گفته
- بچه نشو برو درش بيار من برم برات ويلچر بيارم...... بعدم بريم ويلا الان همه فهميدن ما نيستيم
منصور- نه نمي خواد.... پاشو بريم من با این پا راحتم
- تو چرا انقدر لجبازي مرد؟
منصور- نمي خواي پاشي؟
- نه تا وقتي اون تو پاته
منصور- چرا نمي فهمي دوست ندارم كسي منو اونطوري ببينه
- خوب ببينه چي ميشه مگه؟
كمي به صورتم خيره شد و با ناراحتي از اتاق رفت بيرون از در كه رد شد دوباره برگشت و تو چشمام خيره شد
منصور- تو ماشين منتظرتم بيا.... فقط زياد منتظرم نذار
و رفت
كمي تو جام تكون خوردم گردنم درد مي كرد گردنمو كمه تكون دادم تا خواستم بلند شم ديدم چيزي رو شونه هامه دست كشيدم و و ديدم كته منصوره
از اتاق زدم بيرون تو ماشين پشت فرمون نشسته بود
ديونه مثلا مي خواد ثابت كنه درد نداره خدايا چرا هرچي كله خرابه گير من ميفته
به طرف ماشين رفتم در سمت راننده رو باز كردم
- باز من يه دقيقه نبودم سريع جامو گرفتي
منصور- مينو برو سوار شو دير شد.... الان همه هزار جور فكر مي كنن
-خوب بذار فكر كنن او نا رو ول كني تا 1000 سال اينده هم همه جور فكر مي كنن....برو انور من مي خوام سر جام بشينم
مينو
- هان.... چي خوب مي خوام رانندگي كنم ديگه.... پاشو .....د يالا پاشو
منصور سرشو از ناراحتي تكون داد و زير لب شروع كرد به غر غر كردن و با ناراحتي امد پايين
و رفت او نور نشست
منم جلدي سوار شدم كتشو به سمتش دراز كردم
- ممنون
كتو گرفت و روپاش گذاشت
- وقتي يه بار يه حرفي به بچه مي زنن ميگه چشم انقدر با بزرگترش كه كل كل ....چييييي نمي كنه..... ا باريكلا
دستاشو زير بغلش گذاشت حسابي كلافه بود
با خودم گفتم بهترين موقع است براي اذيت كردنش(اين دختر چقدر افكار شيطاني داره )
- خوب این از كمربند .. ببخشيد شما كمربند نمي بنيديد؟
منصور- دو قدم راه ديگه كمربند نمي خواد... اذيت نكن روشن كن بريم
- نچ نچ امكان نداره لطفا كمربند... من راننده ام و بايد حافظ جون مسافرم باشم
منصور- برو
- كمربند
با عصبانيت كمربندشو بست
منصور- خوب حالا مي ري ؟
يه لبخند مكش مرگ ما بهش زدم و دندونامو رديف كردم... خم شدم در داشبوردو باز كردم و شروع به گشتن كردم
منصور- ديگه دنبال چي هستي؟
هان؟
منصور- مي گم چي مي خواي ؟
- صبر كن اهان پيداش كردم گفتم این جاها ديده بودمش
عينك افتابي رو برداشتم به چشمام زدم تو اينه ماشين به خودم نگاه كردم و بعدش اينه رو تنظيم كردم
منصور- خيلي واجب بود خانوم مهندس(اينو با صداي كش دار و عصبي گفت)
بهش خيره شدم و با انگشت اشاره عينك كمي كشيدم پايين
- تو كار بزرگتر دخالت نكن بچه
خندم گرفته بود بيچاره چاره ای نداشت فقط خون خونشو داشت مي خورد ضبطو روشن كردم
اهنگ به ظاهر شادي گذاشته بود با اهنگ شروع كردم به تكون دادن سرم و با خواننده همخوني كردم......
روزاي سخت نبودن با تو
دور نبودنتو خط كشيدم
تازه مي فهم اشتباهم اين بود
چهره عشقمو قلبي كشييييييييدم
عشق تو دارو ندار دلم بود
امدي داروندارمو بردي
بيا سكوتتو بشكن برگردد
كه هنوزم تو دل من نمردي
كه هنوزم تو دل من نمرديييييييييييييييييييي
سكوت قلبتو بشكن و برگردد
نذار اين فاصله بيشتر از اين شه
نمي خوام مثل گذشته كه رفتي
دوباره اخر قصه هميشه
سكوت قلبتو بشكن و برگردد
نذار اين فاصله بيشتر از اين شه
نمي خوام مثل گذشته كه رفتي
دوباره اخر قصه هميشه
(اهنگ سكوت محسن يگانه از آلبوم رگ خوب )
منصور - نظرت چيه مينو همينجا يه اجراي زنده براي بقيه مريضا بزاري
- اره فكر خوبيه...... اول صبحي روحيه مي گيرن
نفس عميقي كشيد و سرشو از روي تاسف تكون داد و تكيه داد به پشتي صندلي و چشماشو بست
- برو بابا منو باش خواستم اول صبح با نشاط شي به تو خوبي نيومده
ماشينو روشن كردم
و بهش نگاه كردم
چشماشو باز كرد
منصور- خدايا شكرت بلاخره حركت كرد
لبخندي زدم و پامو با قدرت رو پدال گاز فشار دادم و به جلو خيره شدم كه يهو ديدم ای داد بيداد چرا داريم با قدرت هر چه تمام به عقب مي ريم به جاي اينكه جلو بريم
با سرعت پامو گذاشتم رو ترمز و هر دوتايمون پرت شديم جلو
با عصبانيت برگشت طرفم
منصور- مينو تو چه مرگته اول صبحي
- هان ؟چي؟خوب مي خواستم ببينم كمربندامونو محكم بستيم يا نه؟
ديگه حرص خوردنشو مي ديدم.... واي دندوناشم ديده مي شد
-خوب چيه ؟نميشه باهات شوخي كرد
منصور- تو مطمئني گواهينامه داري؟
- اره بخدا دارم .... مامانم همين ديروز زنگ زد گفت گواهينامم امده دم در خونه و خنديدم
منصور- مينو مينو
- اي كوفت مينو ای درد مينو ....چيه هي مي گي مينو مينو
ديدم ناراحت شد
- خوب عزيزم هراز بار گفتم خير سرم فاميل دارم ....يه كلمه مهندس هم دارم... مهندس كاشاني البته خانومش يادت نره
ديدم كمربندشو باز كرد و از ماشين پياده شد و به طرف در خروجي رفت
اوه خدا يعني تا این حد رفتم رو مخش
حالا كي بياد ناز اينو بكشه... خوب مي خواستم بخندونمش
دنبالش راه افتادم هي بوق زدم ولي اصلا نگاه نمي كرد
- بيا سوار شو بابا شوخي كردم چقدر تو استانه تحملت كمه بيا ديگه قول مي دم زودي بريم ويلا....... بيا ديگه
ولي اون جواب نمي دادم
قدماشو تند كرده بود منم كمي سرعتمو زياد كردم
- اقاهه اقاهه بيا بالا ناز نكن.... ديگه الان همه مي فهمن امدم پسر تور كنم بيا بالا ديگه .... ببين من چه دختر خوب و خوشگليم ....بيا ديگه
چندتا بوق پشت سر هم زدم
با كلافگي وايستاد و به طرفم برگشنت درو براش باز كردم
چند قدم به طرف در برداشت
دوباره شوخيم گل كرد
- شما كه مثل خانوما نمي گيد جلو نمي شينم و خنديدم
منصور- مينو جون مادرت انقدر اذيت نكن مي ري برو نمي ري خودم برم
نمي دونم چرا وقتي گفت جون مادرت يه جوري شدم چيزي نگفتم سر جام نشستم و منتظر شدم سوار بشه و حركت كنم يهو تمام سر خوشم از بين رفت دلم بد گرفت

مي دونستم نگام مي كنه ولي ديگه حوصله سر به سر گذاشتنشو نداشتم نزديك ويلا شديم
منصور- چته؟ نه به صبحت.... نه به الانت كه مثل برج زهرماري
نمي دانم چرا داغ كردم با صداي بلند
- خوب چيكار كنم مي خندم مي گي چرا اذيت مي كني .....خفه مي شم مي گي چرا مثل برج زهرماري خودتم نمي دوني چي مي خواي
با عصبانيت ماشينو خاموش كردم و دستي رو كشيدم بالا پياده شدم در ماشينو محكم كوبيدم
اونم سريع پياده شد و امد سمتم..... به طرف ويلا رفتم جلومو گرفت
منصور- مگه بهت چي گفتم چرا انقدر اخم تخم مي كني دختر باور كن منظوري نداشتم اگه چيزي گفتم كه باعث ناراحتيت شد منو ببخش
بغض كرده بودم ...منم عين بچه ها بودم
- نه شما چيزي نگفتي بريم تو
پشت سرم وارد شد ساعت 9 شده بود مهندس اريا نژاد و صمدي نبودن و فرهمند هم در حال پايين امدن از پله ها بود
منصور- مهندس نيستن ؟
يه ساعتي مي شه رفتن سر زمين منم امدم كه يه چيز بردارم
طور خاصي نگامون مي كرد مي دونستم داره به چي فكر مي كنه
ولي براي من مهم نبود.
مي خواستم برم سمت اتاقم
فرهمند- با پوزخند به منصور گفت مهندس اريا نژاد گفتن اگه اگه ديدمتون بهتون بگم نقشها رو اماده كنيد تا ظهر كه بيان
منصور با صداي محكم كه منم بشنوم گفت نقشه ها همين الانم اماده است نيازي تا به ظهر نيست تا نيم ساعت ديگه مي يارم
و درحالي كه كمي مي لنگيد جلوتر از من رفت سمت اتاقش
این كي وقت كرده بود نقشها رو اماده كرده جلل خالق
بعد از يه دوش حسابي حالم جا امدم رفتم پايين براي خودم به نسكافه اماده كردم در حال خوردن بودم كه منصور امد پايين
به من نگاه كرد
- براي شما هم درست كنم
منصور- ممنون مي شم
نسكافه رو اماده كردم و جلوش رو ميز گذاشتم
-شما واقعا نقشه ها رو اماده كرديد
منصور- بله فقط يكميش مونده بود كه همين الان تموم شد
- كي كه من نفهميدم؟
منصور- شما كي حواستون هست ؟
- واي تو روخدا شروع نكنيد من تو تمام عمرم انقدر با كسي كل كل نكرده بودم كه با شما كردم
منصور- خيل خوب چيزي نمي گم..... كار نقشه ها تمومه شما مي تونيد همين امروز برگرديد تهران
- واقعا يعني كاري نمونده
منصور- واقعا
چيزي نداشتم بگم خودمو دوباره با نسكافه سر گرم كردم
منصور- با من مي ياد سر زمين يا تنها برم؟
- نه منم ميام
منصور- باشه پس زود اماده بشيد بريم
من اماده ام مي تونيم بريم
-راستي نگفتي چي شد كه این بلا سر پات امد
منصور- برات مهمه؟
-خوب نه چندان ولي بدم نمياد تا رسيدن به سر زمين سرگرم بشه
خنده ای كرد و گفت: هيچي فقط كمي با فرزاد معين در گير شدم
چشام چهار تا شد واقعا براي چي؟
منصور- بخاطر تو
-من؟...من ازت خواستم ؟
منصور- نه ولي ديگه خيلي پرو شده بود ادمش كردم كه ديگه طرفت نياد
-مي گم چرا ديگه نمي بينمش
منصور واقعا ممنون بابت نقشه ها اصلا همكار خوبي نبودم
ابروهاش انداخت بالا
منصور- منصور نه واقاي مهندس .....اقاي مهندس منصور همتي
خواستم چيزي بگم كه به قهقه افتاد بابا شوخي كردم حرص نخور دختر
خنده ای كردمو سرمو به طرف شيشه گرفتم و به درختاي سبز نگاه كردم كه صداي زنگ گوشيمو در امد
ديدم مهديسه
بله
سلام مينو خوبي دختر
قربونت تو چطوري؟
خوبم راستي كي مي خواي بياي
معلوم نيست شايد امروز فردا بيام چطور؟
هيچي عزيزم فقط خواستم بدونم
مشكلي پيش امده؟
نه نه خوب كاري نداري؟
نه
پس خداحافظ
خداحافظ

از كاراش سر در نمي يوردم چند لحظه به گوشي خيره شدم
منصور- مادرت بود
بله
منصور- چي گفت كه تو فكر رفتي
هيچي
سر زمين هم كارا خوب پيش مي رفت منو منصور كارمون اونجا زياد طول نكشيد ولي همچنان صمدي با منصور در مورد نقشها و قسمتهاي مختلف حرف مي زد
- مهندس پس من برم اگه با من كاري نداريد
صمدي - شما مي تونيد بريد خانوم مهندس
منصور-خانوم مهندس صبر كنيد كار من تموم ميشه الان مي رسونمتون
-نه ممنون خودم مي رم
منصور- نه الان ميام يه چند دقيقه ای صبر كنيد
باشه
به ماشين تكيه دادم بعد از 10 دقيقه ای امد
منصور- ببخش خيلي معطلم شدي
- نه بريم؟
منصور- بريم........راسستي مهندس گفت نقشه ها فعلا مشكلي ندارن... البته بايد يكي از ما دو نفر تا پايان كار باشيم نه به طور دائم ممكنه بعضها جاها تغيير كنه
-خوبه
منصور- يعني تو مي خواي بموني ؟
- من ..........نمي دونم بايد بمونم؟
منصور- چت شده چرا حواست سر جاش نيست؟
ببخش يكم ذهنم درگيره.... خوب اگه با من كاري نيست مي تونم برم
منصور- خوب اره مي توني
- يعني فردا صبح مي تونم برم
منصور- اره حتما...چيزي شده مينو
نه نه
خودم مي دونستم چم شده استرس و نگراني تمام وجودمو گرفته بود بايد هر چه زودتر به خونه مي رفتم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, ] [ 17:11 ] [ سپيده و حدیث ] [ ]